توضیحات
عنوان: پروپوزال بررسی نقش احساس برتری روانی در انتقاد پذیری افراد
مطالعه موردی : زنان 25 تا 35 سال تهران 1395-1396
تعداد صفحات: 34 صفحه.
نوع فایل: word.
بخشی از متن این فایل بدین شرح است :
درخواست تصویب موضوع
پاياننامهی كارشناسي ارشد و دکترای حرفه ای
عنوان تحقيق به فارسي:
بررسی نقش احساس برتری روانی در انتقاد پذیری افراد
مطالعه موردی : زنان 25 تا 35 سال تهران 1395-1396
عنوان تحقيق به انگلیسی:
The Role of Mental Excellence feeling in criticism of individuals
نام:
نام خانوادگی دانشجو: گروه تخصصی: روانشناسی
رشته تحصيلي: روانشناسی عمومی گرايش: روانشناسی عمومی
نيمسال ورودي: نیمسال اول 1394-1395
نام و نام خانوادگی استاد (اساتيد) راهنما:
1-
2-
نام و نام خانوادگی استاد (اساتيد) مشاور:
1-
2-
توجه: لطفاً اين فرم با مساعدت و هدايت استاد راهنما تكميل شود.
- اطلاعات مربوط به دانشجو:
نام:. نامخانوادگي:. شماره دانشجويي: ۹۴۰۴۷۰۴۷۸
مقطع: کارشناسی ارشد. رشته تحصيلي:روانشناسی عمومی گروه تخصصي: روانشناسی عمومی
گرایش: روانشناسی. عمومی دانشکده: علوم انسانی و اجتماعی. سال ورود به مقطع جاري: 1394 . نيمسال ورودي: اول.
آدرس پستي در تهران…
…
مرور ادبیات و سوابق مربوطه (بيان مختصر پیشینه تحقيقات انجام شده در داخل و خارج کشور پيرامون موضوع تحقیق و نتايج آنها و مرور ادبیات و چارچوب نظري تحقیق و نظریه های علمی وجود در باره موضوع تحقیق):
در این بخش ابتدا بر اساس نظریه روانکاوی مبحث حس برتری روانی را مورد بررسی قرار می دهیم سپس طرحی از برخی نظریات دیگر در این زمینه ارائه می گردد و بعد از آن بر اساس نظریه آدلر این موضوع را به شکل مشروح بررسی می نمائیم. بر اساس نظریه روانکاوی صفات شخصيتی اختلال شخصيت خودشيفته، در فرزندان والدينِ سرد و بیعاطفه، كه به ندرت موفقيتهای كودك را ستايش میكنند، به وجود میآيند. اين گونه والدين موفقيتهای كودكان را معمولا بیارزش میدانند و ترجيح میدهند درباره موفقيتهای خودشان حرف بزنند. در اثر اين تجربهها، كودكان برای مقابله با احساس بیارزشی، نارضايتی، و عدم پذيرش خود، سعی میكنند راههایی پيدا كنند. يكی از روشها اين است كه به خود دلداری دهند و خودشان را متقاعد كنند كه فردی باارزش و بااستعداد هستند. محصول نهايی اين فرايند، فردی است بدون اعتماد به نفس كه درباره استعدادها و موفقيتهای خود دايماً به دنبال جلب توجه است، نسبت به ديگران بیعاطفه و بیاعتناست، زيرا در كودكی زندگی با والدين سرد و بیعاطفه را تجربه كرده است. آنچه اين نگرش را تأييد میكند گذشته افراد مبتلا به اختلال شخصيت خودشيفته است، زيرا اكثر آنها قربانی بدرفتاری و غفلت بودهاند. اما بدرفتاری و غفلت در دوران كودكی شرط كافی برای ابتلا به اختلال شخصيت خودشيفته نيست، و بعضی روانشناسان بالينی اعتقاد دارند كه محبت بيش از حد والدين و رفتار بيش از حد مثبت آنها باعث میشود كه فرزندان بيش از حد به خود مطمئن شوند و باورهای غيرمعقول و خودبزرگ بينانه به وجود آورند. جالب اينجاست كه شواهد تصادفی نيز تأييد میكنند كه اكثر افراد مبتلا به خودشيفتگی اولين فرزندان يا تنها فرزندان خانواده هستند، زيرا در اين حالت، والدين برای رسيدگی به فرزندان وقت و توجه بسيار زيادی به كار میبرند.(گنجی،1392؛258)
هینز کوهات، نوعی نظریه تحلیل روانی به نام روانشناسی خود را پایه گذاری کرد که آن را در دو کتاب تحلیل خود(۱۹۷۱) و بازسازی خود(۱۹۷۷) شرح داد. کوهات خاطرنشان کرد که شخص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، در ظاهر، خود والابینی چشمگیر، خودشیفتگی، و خیالات مربوط به موفقیت نامحدود را نمایش میدهد. اما طبق نظریه پردازی کوهوت این ویژگیها عزّت نفسی بسیار شکننده را پنهان میکنند. به عقیده کوهات، خود در اوایل زندگی به شکل یک ساختار دو قطبی، با بزرگی و عظمت نارس در یک قطب و بیش آرمانی سازی مشروط دیگران در قطب دیگر، پدید می آید. وقتی که پدر و مادر با احترام، صمیمیت و همدلی به کودک پاسخ میدهند، حس بهنجار ارزش خویشتن را به فرزند هدیه میکنند. شکست در کسب عزت نفس سالم زمانی روی میدهد که پدر و مادر با تایید و پذیرش به نمایشهای کودک در خصوص قابلیت و شایستگی اش واکنش نشان نمیدهند؛ یعنی به کودک به عنوان ابزاری برای پرورش عزت نفس پدر و مادر بها میدهند، نه به خاطر ارزشمندی خود او. این کودکان در پذیرش کمبودها و معایبشان مشکل خواهند داشت. به عقیده کوهات این نقایص در پایه ریزی خود پنداشت سالم، باعث پیدایش اختلال شخصیت خود شیفته میشود. اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، در بزرگسالی میکوشند تا از طریق جستجوی پایانناپذیر عشق و تایید از جانب دیگران به حس خودارزشمندیشان کمک کنند. این مدل گرچه با نفوذ بوده است، پژوهش اندکی برای آزمودن آن انجام شده است.اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار «خود» است؛ یعنی «خود» ی انعکاس نایافته که در جست و جوی موضوعی آرمانی است. نقص در ساختار «خود»، از نقصان ها و کمبودهای دوران کودکی ناشی می شود. در دوران کودکی برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد می شوند. (شولتز؛1384؛144) اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار «خود» است؛ یعنی «خود» ی انعکاس نایافته که در جست و جوی موضوعی آرمانی است. نقص در ساختار «خود»، از نقصان ها و کمبودهای دوران کودکی ناشی می شود. در دوران کودکی برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد می شوند.
مورف و رودوالت مدلی برای اختلال شخصیت خودشیفته طرح ریزی کردند[1] که بر پایه دو عقیده بنیادی استوار است: نخست اینکه اشخاص دچار این اختلال عزت نفس شکننده دارند، که تا حدودی به این علت است که سعی میکنند باور استثنایی بودن خود را حفظ کنند و دوم اینکه، اهمیت تعاملات بین شخصی برای آنها به خاطر کمک به عزت نفس است نه به خاطر دست یافتن به نزدیکی و صمیمیت. به عبارت دیگر، آنها در بند هدف حفظ تصویری باشکوه از خودشان هستند، و این هدف بر تجارب آنها سایه می افکند. کارهای مورف و رودوالت از این حیث که آنها مطالعات آزمایشگاهی و پژوهشی طراحی کردهاند تا فرآیندهای شناختی، هیجانی و بینشخصی مرتبط با اختلال شخصیت خودشیفته را تبیین کنند، کاملا منحصر به فرد است. مورف و رودوالت برای ارزیابی این عقیده که اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته سعی میکنند باورهای عظمت را در مورد خودشان حفظ کنند، مطالعات مربوط به سوگیریها در شیوه ارزیابی اشخاص دچار این اختلال از خودشان در موقعیتهای مختلف را بررسی میکنند. برای مثال، در مطالعات آزمایشگاهی، اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته جذابیت خود برای دیگران را بیش از حد بر آورد میکنند، و کمکهایشان به فعالیتهای گروه را زیادی برآورد میکنند. («دیگران قطعا به من حسادت میکنند، من مسئول بیشترین سهم از پیشرفتمان در اینجا بوده ام. ») در برخی مطالعات، پژوهشگران به آزمودنیها پسخوراند دادند که آنها در کاری موفق بودهاند (بدون توجه به عملکرد واقعیشان)، سپس از آنها خواستند دلایل موفقیتشان را ارزیابی کنند. در این نوع مطالعات، اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، موفقیت را به توانایی خود نسبت دادهاند نه به شانس یا اتفاق. بنابراین مجموعهای از مطالعات حاکی از آن است که اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته سوگیریهای شناختی دارند که به حفظ باورهای خودبزرگبینی کمک میکنند. مورف و رودوالت برای ارزیابی اینکه اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته عزت نفس شکننده دارند یا نه، مطالعات مربوط به میزان وابستگی عزت نفس آنها به پسخوراند بیرونی را بررسی می کنند. برای مثال، وقتی به دروغ گفته میشود که آنها در یک آزمون IQ شکست خوردهاند، بسیار بیشتر از دیگران واکنش پذیری نشان میدهند؛ همچنین، وقتی که گفته میشود در کاری موفق شدهاند، باز هم واکنش پذیری بیشتری نشان میدهند. مورف و رودوالت استدلال میکنند که این آسیبپذیری عزت نفس آنها در برابر پسخوراند بیرونی از تلاش آنها برای حفظ تصوّری کاذب درباره خودشان نشأت میگیرد. بر طبق این نظریه، وقتی که اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته با دیگران تعامل میکنند، هدف اصلی آنان حمایت از عزت نفسشان است. این هدف به چند طریق بر طرز رفتار آنها با دیگران تأثیر میگذارد. نخست اینکه آنها تمایل به فخر فروشی فراوان دارند؛ این کار در آغاز تأثیر خوبی بر جای میگذارد، اما با گذشت زمان، دیگران فخرفروشی مکرر را منفی تعبیر میکنند (هوس پائول ، ۱۹۹۸). دوم اینکه وقتی کسی دیگر که در کاری که با عزت نفس ارتباط دارد بهتر از آنان
[1] مدل شناختی اجتماعی …
و …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.